Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جام جم آنلاین»
2024-05-03@13:10:43 GMT

اینجا حلوا خیر نمی‌کنند!

تاریخ انتشار: ۲ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۵۴۰۷۱۴

اینجا حلوا خیر نمی‌کنند!

البته اگر از آن دسته محدودی که فکر می‌کنند در سربازی حلوا خیر می‌کنند و دوست دارند آن را تجربه کنند؛ بگذریم. خلاصه برای آن نیمه دوم که تقریبا بالای ۹۰درصدشان می‌دانند، سربازی از همان جمله شترهایی است که در خانه‌شان می‌خوابد، حرف‌های جدی داریم. درست است تحقیقاتی که عرض شد تعدادشان کم است، ولی ما مشت نمونه خروار رفتیم سراغ دو سمت ماجرا.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

یعنی یکی که حتی رفتنش به دانشگاه هم دلیل اصلی‌اش به‌نوعی فرار از سربازی بوده و بعدی هم یک جوان که دوران سربازی را گذرانده و بعد به ادامه زندگی روی آورده و امروز هم به‌شدت از این تصمیمش راضی است.

سهیل مثل اکثر شما یک دهه هشتادی است. درست است که الان ترم سوم رشته مهندسی پزشکی را می‌گذراند ولی انگار ترس از سربازی یقه‌اش را ول‌نمی‌کند. پس همین اول کار تکلیف‌مان با او روشن است که او از مخالفان سرسخت اجباری بودن سربازی است. این‌که او موضوع گفت‌وگو را می‌دانست یک طرف ولی وقتی با همان سؤال اول که صرفا خواستیم خودش را معرفی کند هم پای بحث سربازی و عدم علاقه‌اش را وسط کشید، جالب بود: «سهیل هستم دانشجوی کارشناسی مهندسی پزشکی و خب این‌که علاقه‌ای به سربازی ندارم دلایل زیادی دارد اما علاقه‌ شخصی من کلا رفتن به سربازی نیست چون اعتقاد دارم دو سال از عمرم را با رفتن به سربازی هدر می‌دهم، دو سال از کارم، پیشرفتم و مهم‌تر درسم عقب می‌افتم.»
ما که دنبال مناظره و جنجال نبودیم و فقط دوست داریم حرف عمیق و درست و درمان بزنیم ولی خب آن طرف میز ابوالفضل قدردان کلیشمی را که فقط ۲۴ دارد را نشاندیم تا از جمع دوستداران سربازی هم یک نفر حضور داشته باشد. کسی که آن را تجربه کرده و اتفاقا بعد از تحصیلات کوتاهی در دانشگاه، سراغ آن رفته، بی آن‌که حس کند قرار است چیزی در زندگی‌اش خراب شود. او خودش را این‌طور معرفی کرد: «ابوالفضل قدردان کلیشمی هستم. سال ۹۵ وارد دانشگاه شدم و سال ۹۷ در رشته مکانیک خودرو درس خواندم و فوق دیپلمم را در همین رشته گرفتم. بعد از گرفتن فوق دیپلم، در مقطع کارشناسی وارد دانشگاه آزاد هشتگرد شدم، جایی که اتفاقا به محل زندگی ما نزدیک بود اما به نسبت دانشگاه‌های دیگر برایم جذابیتی نداشت. ناامید شدم و از دانشگاه انصراف دادم و تصمیم گرفتم به سربازی بروم. من و یکی از دوستانم که همیشه در هر مرحله‌ای باهم بودیم، دفترچه را پست کردیم و فرستادیم، جالب این است که برعکس کسانی مثل سهیل که از رفتن به سربازی فراری‌اند، من ذوق و شوق زیادی داشتم و می‌خواستم هر‌چه زودتر آماده رفتن شوم.»

به تخصص ما توجهی نمی‌شود

گفت‌وگو همین اندازه تند و تیز شروع شد. البته جنس سؤال‌های‌مان از هرکدام کاملا متفاوت بود. ولی شنیدن حرف‌های‌شان خالی از لطف نیست. مسیر حرف‌ها البته ما را به این سمت برد که ببینیم علاقه به درس چقدر می‌تواند مانع جدی برای رفتن به سربازی باشد و بالعکس. سهیل درباره علاقه‌اش به درس می‌گوید: «انصافا از همان اوایل نوجوانی علاقه بسیار زیادی به رشته مهندسی پزشکی داشتم و خواهم داشت و خوشحالم که در این رشته‌ تحصیل می‌کنم و انتخاب کردم. نه این‌که فقط صرفا این‌که درس خواندن بهانه‌ای باشد برای نرفتن به سربازی اما خب واقعا شانس با من یار بود، چون به این رشته تحصیلی هم علاقه دارم و هم کاملا از انتخابم راضی‌ام و اعتقاد دارم اگر کسی تمام تلاشش را با تمام وجود در رشته‌ای که علاقه دارد، بکند، قطعا موفق خواهد شد و پیشرفت می‌کند. ولی بعید نبود اگر در رشته دیگری هم قبول می‌شدم، لااقل برای نرفتن به سربازی آن را انتخاب کنم.»
ابوالفضل هم خودش را عاشق درس معرفی می‌کند با این تفاوت که الان مشغول کار شده و البته از شغلش چندان راضی نیست. ولی این را در ارتباط با مسأله سربازی نمی‌داند: «واقعیت این است که همه ما باید بدانیم این‌طور نیست که بروی درس بخوانی و خیلی راحت در همان رشته‌ای که خواندی، شغل خوبی نصیبت شود. من هم کارم تقریبا دولتی است و خب چون پارتی و پول هم نداشتم، فعلا دارم از پایین‌ترین سطح کار می‌کنم. متاسفانه به تخصص ما توجهی نمی‌شود.»

خاطرات سربازی تمامی ندارد

شاید با خودتان بگویید لابد هردوی این جوان‌ها از آن والدینی دارند که دوست دارند بچه‌شان مهندسی، دکتری، چیزی بشود. اتفاقا ما هم برای‌مان مهم بود بدانیم نگاه پدر و مادر آنها در مورد رفتن به دانشگاه یا سربازی چیست.
سهیل: «پدر و مادرم کاملا در این موضوع درک بسیار خوبی داشتند و دارند و کاملا این تصمیم را گذاشتند به‌عهده‌ خودم. راهنمایی‌های لازم را کردند اما تصمیم نهایی را خودم گرفتم و پا‌به‌پای علاقه‌ام رفتم جلو. خب آنها هم به تصمیم من احترام گذاشتند. چیزی که در مورد سربازی به من القا شد البته بیشتر از سمت دوستان و اطرافیانم، این بود که اگر بروی سربازی، آنجا غرورت را له می‌کنند یا قرار نیست با رفتن به سربازی تو مرد بشی یا باید با سخت‌ترین شرایط کنار بیایی، در فصل گرما و سرما در بالاترین ارتفاع پُست بدی و اگر قبول نکنی حتی ممکن است بازداشت شوی. شاید همه اینها باعث شده که من از مخالفان سربازی باشم و حالا حالاها به سربازی نروم.» 
می توانید کاملا تعجب کنید وقتی به شما بگوییم که ماجرای ابوالفضل دقیقا برعکس بود: «داستان سربازی رفتن من شاید شبیه هیچ‌کسی نبود، چون پدر و مادرم کاملا برعکس بودند و مخالف رفتن من به سربازی بودند اما خودم شوق زیادی داشتم و به شدت مقاومت می‌کردم که حتما باید در این سن و در این موقعیت به سربازی بروم و بالاخره موفق شدم. البته پدر و مادرم نه این‌که مخالف رفتن به سربازی باشند ولی نظرشان این بود که اول درسم را بخوانم بعد به سربازی بروم. ولی خب من از آنهایی نبودم که دوستان و اطرافیانم هم رأیم را بزنند. اتفاقا آنها کسانی بودند که از سربازی خاطرات خوبی تعریف می‌کردند.»
معمولا یکی از دغدغه‌های افرادی که نمی‌خواهند سربازی بروند، داشتن شغل است. مثلا فکر می‌کنند که دو سال را از دست می‌دهند و لابد کلی شغل روی زمین ریخته که اگر آنها به‌موقع دست به کار نشوند، موقعیت‌ها را از دست می‌دهند. برای همین از سهیل پرسیدیم حالا که سربازی نرفته، در کنار درس خواندن کاری هم انجام می‌دهد.
سهیل: «با توجه به این‌که مشغول درس هستم و البته تأکید می‌کنم در رشته‌ مورد علاقه‌ام اما خب برای این‌که به خانواده‌ام بفهمانم صرفا نمی‌خواهم درس بخوانم و عرضه هر کاری را دارم در کنار درسم در یک کافی‌شاپ به صورت پاره وقت کار‌ می‌کنم و راضی‌ام اما یکی از رویاهایم این است که یک بوتیک بزنم و پیشرفت بیشتری کنم.»

با ۲ ماه آموزش کسی تکاور نمی‌شود

این‌که اگر سهیل می‌رفت سربازی و بر می‌گشت، دیگر نمی‌توانست در یک کافی شاپ کار کند یا بوتیک خودش را راه بندازد از آن سوالاتی بود که لازم نبود ما مطرح کنیم و در نگاه ابوالفضل هم می‌شد این را خواند اما خب با وجود این او خودش هم به سن سربازی نقدهایی داشت: «من نمی‌گویم رفتن به سربازی آدم را از کار می‌اندازد. ولی به‌نظرم سربازی رفتن الان به این شکل درست نیست. مثلا یک نوجوان ۱۸ساله چه تخصصی دارد که با دو‌ماه دوره دیدن فرستاده بشود لب مرز،کسی با دو‌ماه دوره دیدن نه تکاور می‌شود و نه شرایط رفتن به لب مرز را به دست می‌آورد. اگر به این شکل باشد که بر اساس استعداد یا سلایق شخص بفرستند جایی که تخصص فرد قوی‌تر بشود؛ خیلی بهتر می‌شد اما از حق نگذریم تنها بخشی که براساس تخصص فرد پیش می‌روند دقیقا پزشکی است که حتی اگر فرد پرستار یا آمپول‌زدن هم بلد باشد در بخش بهداری پادگان خدمت می‌کند.»
سهیل با انگشتانش بازی می‌کرد و احتمالا داشت یک دلیل به دلایل منطقی‌اش برای این‌که به سربازی نرود اضافه می‌کرد. مخصوصا که آن را از زبان کسی می‌شنید که سربازی را دوست داشت. نگذاتشم سهیل در افکارش غرق شود و پرسیدم:«خب اگر در سربازی یک سری مهارت‌ها را آموزش ببینی که در راه انداختن یک شغل در آینده کمکت کند، باز هم تصمیم داری به سربازی نروی؟»
سهیل: «به‌نظرم الان در عصری هستیم که با یک سرچ خیلی ساده می‌توانیم خیلی سریع مهارت مورد نظر را یاد بگیریم و معتقدم لازم نیست به‌خاطر یادگرفتن چیزی یا مهارتی لباس فرم بپوشم، موهایم را از ته بزنم و دو سال از وقتم را درگیر این آموزش‌ها کنم و با آن همه شرایط سخت کنار بیایم.»

تجربه‌های شیرین و سختی‌های زیاد

طبیعی است که هم ما و هم شما و هم ابوالفضل و خلاصه هر کسی در دلش بگوید که خب پس چرا درس می‌خوانی. خب آن هم چندان راحت نیست و اگر سرچ کردن کافی است که خب دانشگاه هم نرویم و از همین فضای مجازی هرچه لازم است یادبگیریم!این وسط البته ابوالفضل با وجود تعریف‌های زیادی که از خاطرات شیرین سربازی‌اش می‌کرد؛ نکات دیگری هم می‌گفت. مثل این‌که شاید اگر سربازی اجباری نبود او هم نمی‌رفت. در واقع حرفش این بود در شرایطی که سربازی واجب است، احساس کرده زمان مناسبی را باید برای انجام آن انتخاب کند و حالا هم از این انتخاب راضی است اما اگر از او بپرسیم درصورتی که سربازی اجباری نبود به سربازی می‌رفتی یا نه می‌گوید: «اگر اجباری نبود خیر، هرچند سربازی برای من فوق‌العاده بود و به‌شدت تجربه‌های شیرین و البته جدید داشت، چون علاقه زیادی به ساخت‌وساز ماشین و... دارم، انواع و اقسام تجربه‌های جدیدی را یاد گرفتم از رانندگی با خاور،اتوبوس،بابکت،گریدر وجرثقیل. تقریبا ۴۰درصد ماشین‌های سنگین را تجربه کردم و همه تجربیات شیرین. البته هرچند جایی که من خدمت کردم هم خیلی خوب بود اما به‌هرحال سختی‌های زیادی هم دارد مثلا با وجود خستگی زیاد باید با سلاح بالای برجک پست بدی که مبادا دشمن حمله نکند یا کسانی که با وجود گرمای ۵۰ درجه جنوب که بسیار گرم و سخت است ولی باید خدمت کنند یا کسانی که در نقطه‌ صفر مرزی با وجود سختی و فشارهای زیاد در حال خدمت هستند.»
صحبت‌های ما البته طولانی‌تر از این حرف‌ها بود اما یک تاکید ابوالفضل را بیشتر از همه حرف‌ها پسندیدم. وقتی که گفت:«برمی‌گردم سر حرف اولم و باز تاکید می‌کنم که کاش براساس استعداد شخص و حرفه‌ای که یاد گرفته جایی بفرستند، حتی اگر کسی استعدادی هم ندارد به او حرفه‌ای را آموزش بدهند حتی کارآفرینی کنند که بعد از اتمام سربازی، فرد با معضل بیکاری رو‌به‌رو نشود و بعد ناراضی از رفتن به سربازی وجودش را درگیر نکند!»

غایب مطلق

حس می‌کنم ما آدمها خواهی نخواهی همیشه بازه‌هایی از زمان را در خلا زندگی می‌کنیم. نفس می‌کشیم اما انگار عمرمان کمیت‌زده شده‌است و بی‌هیچ دستاورد دندان‌گیری روزگار ‌ می‌گذرانیم. شاید این یادداشت و حتی این صفحه را باید یک آقا می‌نوشت تا بهتر سربازی و غیبت دوساله در زندگی را توصیف کند اما نکاتی که به ذهنم می‌رسد جنسیت بردار نیست. قرار است از شنیده‌ها بگویم و چند حرف جدید بزنم و مطالبه جدی کنم. غر زیاد است. بنشینی پای حرف سربازی رفته‌ها از تفاوت‌های فرهنگی و فکری هم خدمتی‌های‌شان کم‌ نمی‌نالند. از خاطرات دوست نداشتنی فلانی که بعد از خدمت سیگاری شد و با پسر تخت بغلی زدند توی کار خلاف بگیر تا کلیشه سریالی نامزد دوستم بخاطر سربازی با خواستگار جدیدش ازدواج کرد و فرصت کاری‌ام سوخت رفت و هم خدمتی‌ام روی برجک بود که خبر فوت مادرش را آوردند، همه جزو خاطره‌ها و داستان‌های تکراری و تلخ زمان خدمت است و هزار بار با ادبیات‌های مختلف شنیدیم‌شان.مطالبات مختلف از جمله سربازی باید اختیاری شود، مهارتی شود و کوتاه شود.اما این بین موقعیت‌ها و داستان‌هایی هم هستند که هیچوقت روایت نشده‌اند‌ و زاویه‌دید‌های متفاوتی هستند که عمدتا به ذهنمان نرسیده اند.توی بی‌آر‌تی‌های خیابان ولیعصر که بنشینید امکان ندارد این کفی‌هایی را که موتوری‌ها را با هزار بهانه مختلف می‌گیرند، نبینید. تازگی‌ها یک کار جالب که‌ می‌کنند این است که کاور پلیس می‌دهند بهشان تا کمک راهنمایی رانندگی کنند. اساسا اینکه ما کنار هزار مشغله شخصی و کاری وظایف شهروندی را فراموش نکنیم و یادمان نرود کنش اجتماعی هم جزو واجبات روزمره‌مان است یک درد بزرگ است که به اجباری شدن خدمت دامن می‌‌زند. فکرش را بکنید اگر سربازی اختیاری شود چند نفر می‌روند نظام وظیفه بگویند: سلام‌علیکم، آمده‌ایم دو سال از زندگی‌مان را دولت برایمان برنامه‌ریزی کند؟!
حتما از این عده کثیر مشمولان و به خدمت رفتگان خیلی‌کمتر است و متقابلا اگر اتفاقی هم برای کشور بیفتد چشم دشمن کور، خیل عظیمی از مردان سرزمین‌مان آموزش‌های لازم را برای دفاع ندیده‌اند. بنابراین وقتی در زندگی‌مان جایی برای کنش اجتماعی و شهروندی قائل نیستیم و خود را متعهد به کشور و جامعه در هیچ لایه و جایگاهی نمی‌دانیم، به فکر عده‌ای می‌رسد به زور گرو گرفتن موتورسیکلت یا استخدام در ادارات هم که شده، این کنش را اجبارا از ما بگیرند و زن و مرد هم ندارد و باید این یک سوزن به خودمان را جدی بگیریم.

و اما یک جوالدوز اساسی…

۱. قسمت آموزشی سربازی را که فاکتور بگیریم هر کس زمان خدمتش را به یک جایی تبعید می‌شود آن هم با زمانبندی زیاد و به اینکه این زمان طولانی الزاما غنی و با برنامه می‌گذرد جای ان‌قلت دارد و حتما مدت زمان و طول مدت می‌تواند کمتر و باکیفیت‌‌ باشد.

۲. طرح سرباز ماهر و تحصیل سربازان در دانشگاه علمی‌کاربردی و اساسا مهارت آموزی سربازان از طریق استعدادیابی اتفاق خوبی است که ازسال۹۶ اجرایی شده اما مهارت‌هایی که به آن مدرک فنی حرفه‌ای تعلق می‌گیرد همچنان در سر فصل‌های تاریخ مصرف گذشته مانده‌ و به علم روز تغییرات چندانی نکرده‌است و در صورتی که امروزه به طور مثال مباحث علمی و فناوری هم مشتاقان زیادی دارد و هم‌حرف اول را می‌زند. این در حالی‌است که قبل از ورود به این مهارت‌ها نیازسنجی هم صورت نگرفته تا بعدا علی‌رغم کسب دانش و گرفتن مدرک منجر به بیکاری سربازی که دو سال از عمرش را خدمت کرده است نشود.

۳. سرباز امروز با سرباز دهه ۶۰ و اوایل۷۰ شکاف‌ نسلی عمیقی دارد. او همین الان هم از خانواده دور و به لحاظ استقلال فکری و عملی خواه ناخواه به او وابسته است و این اتفاق که او باید از خانواده دور باشد مخرب بوده و بنظر می‌رسد باز هم باید در قانون‌‌های خدمت سربازی نسبت به ارتباط و دیدار با خانواده تجدید نظر شود.

این چند مورد چیزهایی بود که از گفته و دیده‌هایی که برای پرونده داشتم کسب کردم و حتما موارد زیادی است که شاید به دیده و ذهن من نرسیده باشد اما همه خوب می‌دانیم که سربازی علی‌رغم محاسنی که در انظار عمومی دیده نمی‌شود معایب زیادی هم دارد که با قانون‌گذاری و بررسی مجدد قابل جبران و تسهیل است و چه بسا شاخ غول سربازی با این غلط‌گیری‌ها برای عده‌ زیادی شکسته شود.

 

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: سربازی خدمت وظیفه اعزام به خدمت رفتن به سربازی دو سال حرف ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۴۰۷۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اینجا دست‎‌ها، دانش و ایثار را روایت می‌کند

خوش ذوقی و دغدغه‌مندی را هدف خود از در مسیر معلمی قرار داده و معتقد است که در این کار لذت معنوی و شور و هیجان وافری نصیبش می‌شود و برکت آن را در زندگی خود احساس کرده است و علاقه بسیاری به خدمت‌رسانی و کمک به دانش‌آموزان خود که ناشنوا هستند، دارد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، معلم، اندیشمندی رهایی‌بخش و روشن‌فکری تحول‌آفرین است که مشخصه‌هایش شجاعت اخلاقی و نقادی است، اگر تربیت را فراهم کردن زمینه‌های بالندگی و متعادل ساختن آدمی بدانیم و هدف از آن را فعلیت بخشیدن به استعدادهای وجودی انسان‌ها برای کمال و قرب الهی در نظر داشته باشیم، معلمان و مربیان در تحقق این امر نقش ارزنده و بسزایی داشته و دارند، در واقع فرهنگیان به عنوان کارآمدترین مصلحان اجتماعی هم در موضع اصلاح فردی تأثیرگذارند و هم می‌توانند پرچم اصلاحات اجتماعی را در دست داشته باشند.

از میان معلمانی که آموزش و ایثار را بخش جدایی‌ناپذیر زندگی خود می‌دانند، گفت‌وگویی داشتیم با الهام کامیابی، معلمی که با وجود محدودیت شنوایی با ذوق و شوق فراوان در مدرسه باغچه‌بان به امر آموزش دانش‌آموزان می‌پردازد، همچنین به دانش‌آموزان استثنایی آموزش می‌دهد که چگونه از وسایل بازیافتی، وسایل کاربردی بسازند که این امر نشانه خلاقیت سرشار این معلم توانمند است.

وی با اشاره به بخشی از زندگی خود اظهار می‌کند: معلمی ناشنوا هستم و در شهرضا به دنیا آمده‌ام و اکنون در مدرسه‌ای مربوط به کودکان ناشنوا مشغول به تدریس هستم، با وجود اینکه در دوره تحصیلم امکانات مناسب برای ادامه تحصیل افراد ناشنوا نبود، در سن پنج سالگی به مدرسه‌ای به نام باغچه‌بان رفتم و دوره ابتدایی را در آنجا به اتمام رساندم و در کنار ادامه تحصیل که علاقه زیادی به خیاطی داشتم، برای گذراندن اوقات فراغت در آموزشگاه خیاطی ثبت نام کردم و مشغول کار خیاطی شدم.

این معلم تلاشگر ادامه می‌دهد: پدرم که متوجه علاقه بسیار من نسبت به درس خواندن بود، کتاب‌های سال اول راهنمایی را تهیه کرد تا در منزل با کمک او و برادر بزرگم شروع به مطالعه کنم، در پایان سال نیز همراه با دیگر دانش‌آموزان در امتحانات شرکت کرده و به لطف خدا نمره قبولی را کسب کردم، سپس در مدرسه راهنمایی ثبت‌نام شدم و توانستم سال‌های دوم و سوم را هم پشت سر بگذارم و مدرک سوم راهنمایی را کسب کنم.

کامیابی می‌گوید: برای ادامه تحصیل، خانواده‌ام مشکلات زیادی مانند اجاره‌نشینی و کمبود هزینه را تحمل کردند، همچنین پدرم که یک معلم بود درخواست انتقال به اصفهان را داد تا بتوانم در مرکز استان با بهره‌مندی از امکانات بیشتر فرایند تحصیل را به خوبی بگذرانم.

وی بیان می‌کند: چالش بزرگ‌تر این بود که در اصفهان نیز دبیرستان مناسبی برای تحصیل ناشنوایان وجود نداشت، ناچار برای ثبت‌نام در یکی از هنرستان‌ها اقدام کردم، اما در آن هنرستان هم من را ثبت‌نام نکردند، اما با تلاش پدر و مادرم توانستم در دبیرستان مکتبی اصفهان ثبت‌نام کنم که در آنجا هر روز دانش‌آموزان را به تحصیل و درس خواندن تشویق می‌کردند، سپس دو سال بعد را در هنرستان شهید دستغیب ادامه تحصیل دادم و موفق به دریافت مدرک دیپلم در رشته طراحی و دوخت شدم.

این معلم خوش ذوق می‌افزاید: در همان سال در آزمون کاردانی شرکت کردم و پذیرفته شدم و به مدت دو سال در آموزشکده سمیه نجف‌آباد به تحصیل و فراگیری علم و دانش پرداختم، با اینکه آن دوران روزگار سخت و طاقت‌فرسایی برایم بود و طی سال‌ها به همراه خانواده مشکلات عدیده‌ای را متحمل می‌شدیم، به علت همکاری و همیاری اعضای خانواده و علاقه‌ای که به کسب علم داشتم، تحمل تمام آن سختی‌ها برایم آسان شد تا اینکه موفق به کسب مدرک فوق دیپلم در رشته طراحی و دوخت شدم.

کامیابی ادامه می‌دهد: بعد از فارغ‌التحصیل شدن به دنبال یافتن شغلی مناسب بودم، چرا که از طرفی سختی‌های تحصیل وجود داشت و از طرف دیگر چالش یافتن کار و استخدام شدن باعث دشواری شده بود، اما با این حال باید تلاش می‌کردم تا مزد تمام زحمات و سختی‌هایی که خود و خانواده‌ام متحمل شده بودیم را به دست بیاورم، بنابراین با پیگیری مداوم و سختی فراوان توانستم در سال ۱۳۷۶ به صورت حق‌التدریس در آموزش‌وپرورش هنرستان استثنایی میر اصفهان مشغول به کار شوم.

وی اضافه می‌کند: در سال بعد کلاس‌هایی برای دانش‌آموزان ناشنوا در هنرستان صدیقه طاهره برگزار می‌شد و با توجه به اینکه اعضای کادر این هنرستان از معلمان دوره ابتدایی خودم بودند و از گذشته آشنایی نسبی داشتند، درخواست کردند تا با بازگشت به زادگاه خود به این دانش‌آموزان آموزش دهم و من نیز با آغوش باز این پیشنهاد را پذیرفتم، زیرا با مشکلات و سختی‌های تحصیل بچه‌های ناشنوا آشنا بودم و می‌خواستم در حد توان خدمتی به این قشر از دانش‌آموزان داشته باشم.

این معلم دغدغه‌مند می‌گوید: در آن سال دانش‌آموزان توانستند با موفقیت دروس را پشت سر بگذارند، اما در سال بعد به دلیل کاهش آمار ثبت‌نام و فارغ‌التحصیل شدن دانش‌آموزان گذشته مجدد برای ادامه کار با مشکل مواجه شدم، بنابراین در سال سوم به نجف‌آباد منتقل شدم تا به دانش‌آموزان ناشنوا آنجا آموزش دهم، سپس با گذشت چندین ماه دوباره به زادگاهم بازگشتم و در همان هنرستان صدیقه طاهره مشغول به آموزش و تدریس شدم.

کامیابی ادامه می‌دهد: در حال حاضر در مدرسه باغچه‌بان شهرضا، یعنی همان مدرسه‌ای که دوران ابتدایی خود را در آنجا گذراندم، در کنار معلمان گذشته و همکاران جدید مشغول به شغل معلمی هستم و به آموزش دانش‌آموزان ناشنوا می‌پردازم، همچنین جای دارد از معلمان، دبیران، استادان و تمام کسانی که برای رشد و تعالی من زحمت کشیده‌اند تا به جایگاهی که در آن قرار دارم برسم، تشکر می‌کنم.

قبولی دانش‌آموزان در امتحانات و کنکور سراسری از خاطرات خوب و به یادماندنی است

وی خاطرنشان می‌کند: در آن زمان دانش‌آموزان عادی و ناشنوا با هم در یک کلاس می‌نشستند و دو معلم در یک کلاس تدریس می‌کردیم، برای همین کلاس فوق‌العاده شلوغی می‌شد و کنترل دانش‌آموزان برایمان مشکل شده بود، همچنین دانش‌آموزان ناشنوا از این اوضاع گلایه‌مند بودند و تمام این چالش و مشکلات باعث شد تا موضوع را با مدیر مدرسه مطرح کنیم و به دلیل تعداد اندک دانش‌آموزان ناشنوا با جدا شدن آن‌ها از دیگر دانش‌آموزان عادی موافقت شد.

این معلم خلاق تاکید می‌کند: در بین دانش‌آموزانم تعدادی از آنها استعداد بیشتری در زمینه طراحی داشتند و در مسابقاتی که در مدرسه اجرا می‌کردیم هم طراحی این دو دانش‌آموز از همه بهتر بود و به آنها آموختم که در کنار هم و با همکاری رقابتی سالم داشته باشند تا پیشرفت کنند، تلاش این دو دانش‌آموز برایم ستودنی بود و برای همین همیشه در ذهنم ماندگار هستند.

کامیابی ادامه می‌دهد: با فرا رسیدن فصل امتحانات دانش‌آموزان دچار استرس و اضطراب می‌شوند، اما همیشه سعی می‌کنم مانند مادری که برای فرزندش تلاش می‌کند، با آنها صحبت کنم و حس امید را در دلشان قوت ببخشم و قانعشان کنم که با تلاش کردن می‌توانند نمرات خوبی کسب کنند، همیشه در روز اعلام نتایج در کنار دانش‌آموزان هستم و از اینکه امتحانات را به خوبی پشت سر گذاشته‌اند، خوشحال می‌شوم و آنها را با برنامه‌های مختلف خوشحال می‌کنم.

وی عنوان می‌کند: با عملکرد و استعداد خوبی که دانش‌آموزان دارند، همواره آن‌ها را برای شرکت در کنکور سراسری تشویق می‌کنم، وقتی دانش‌آموزان در کنکور ثبت‌نام و به دانشگاه راه پیدا می‌کنند، خوشحالی من به عنوان معلمی که نتیجه زحمات و تلاش‌های خود را می‌بیند، چندین برابر است، دانش‌آموزان ناشنوا شرایط خاصی برای آموزش و یادگیری دارند و قبولی آنها در دانشگاه نیز اتفاق بزرگی است که مسیر زندگی آنها را تغییر می‌دهد.

این معلم تلاشگر بیان می‌کند: قبولی دانش‌آموزان در کنکور سراسری از خاطرات خوب و به یادماندنی شغل معلمی است، به ویژه اینکه توانسته بودم دانش‌آموزان ناشنوا را یاری کرده و به آن‌ها ثابت کنم که اگر بخواهند، می‌توانند با تلاش و توکل به خدا همچون دیگر افراد به اهدافشان دست پیدا کنند، شاید آن‌ها از نعمت شنیدن محروم باشند، اما بهره هوشی خوبی دارند و می‌توانند با قدم گذاشتن در هر کاری موفق شوند.

آموزش ناشنوایان در دوران کرونا با خلاقیت معلمشان / ‏‬ طراحی ماسک لب خوانی برای تدریس

کامیابی با بیان اینکه معلمی شغل نیست، بلکه عشق است، ادامه می‌دهد: اولین معلم خدا و سپس رسول او است، پس چطور می‌توانیم به عنوان شغل از آن یاد کنیم، معلمی روش انسان‌سازی است، معلمی چراغی روشن است که هادی و هدایت‌کننده و روشن‌ساز جامعه است، به همین سبب اگر در برابر معلمی شغل دیگری به من پیشنهاد می‌شد، قبول نمی‌کردم، همچنین پدرم معلم بوده است و این انگیزه‌ای شد تا به این شغل علاقه پیدا کنم و بیشتر انرژی و فعالیتم را در این مسیر به کار گیرم.

این معلم خلاق با استفاده از خلاقیت خود توانست برای تدریس مناسب‌تر در دوران کرونا، ماسکی طراحی کند که بتواند با دانش‌آموزان ارتباط مؤثری داشته باشد و از فرایند آموزش باز نماند، او در این خصوص می‌گوید: افراد ناشنوا یا کم شنوا از نشانه‌های بصری برای درک و فهم سخن افراد استفاده می‌کنند که استفاده از ماسک‌های معمولی برای آن‌ها مشکلاتی را ایجاد کرده بود.

وی اضافه می‌کند: استفاده از ماسک‌های عادی برای تدریس مناسب نبودند، چرا که لب‌ها را می‌پوشاند و اگر دانش‌آموزان به زبان اشاره مسلط نباشند، برای برقراری ارتباط از طریق لب خوانی دچار مشکل می‌شدند، همچنین دیدن لب آموزگار و چهره او بر روند آموزش و رابطه آموزگار بر دانش‌آموز تأثیر می‌گذارد.

کامیابی عنوان می‌کند: استفاده از ماسک‌های شفاف برای دیدن لب خوانی و درک بهتر حالت چهره می‌تواند کمک شایانی به ناشنوایان و کم شنوایان کند تا ارتباط مطلوب و مؤثری با اطرافیان داشته باشند، با ماسک‌های شفاف در دوران شیوع بیماری کرونا بدون هیچ ناراحتی و با ذوق و شوق بسیار در مدرسه باغچه‌بان با ماسک‌هایی که خودم دوخته بودم، به تدریس ادامه دادم و دانش‌آموزان بهتر و راحت‌تر مطالب را یاد می‌گرفتند.

این معلم با نشاط و فعال در زمینه فعالیت‌های ورزشی نیز مهارت فوق‌العاده‌ای برای آموزش دادن دانش‌آموزان دارد، همچنین در آموزش کاربردی مفاهیم درسی به ویژه درس ریاضی تبحر خاصی دارد و در تولید محتوا نیز توانمند است، او فردی بسیار معتقد و مقید به انجام فرایض دینی، صبور و باوقار است و هدف خود از انتخاب مسیر معلم شدن را اینگونه بیان می‌کند: در این کار لذت معنوی و شور و هیجان وافری نصیبم می‌شود و برکت آن را در زندگی خود احساس کرده است و علاقه بسیاری به خدمت‌رسانی و کمک به دانش‌آموزان ناشنوا دارد.

هدیه یکی از دانش‌آموزان برای خانم کامیابی، معلم خوش‌ذوق شهرضایی

کد خبر 748537

دیگر خبرها

  • جاذبه های دیدنی نیاسر کاشان، کهن باغشهر ایران
  • ببینید | تصاویر هولناک جدید از بقایای آتش‌سوزی در گیلان | اینجا دیگر ویرانه است!
  • ایستادن
  • جیدون سانچو: بازگشت به منچستریونایتد؟ فعلا نمی‌دانم
  • اسیر در دیوار زرد: اینجا دارم هدر می‌روم!
  • اینجا دست‎‌ها، دانش و ایثار را روایت می‌کند
  • اینجا برای حیوانات پاپوش می دوزند | یکی به نعل و یکی به میخ
  • محمد کریمی، کاپیتان سپاهان: هر تیمی جای ما بود، تا اینجا هم دوام نمی‌آورد / فیلم
  • فیلم| اینجا اشترانکوه است؛ آلپِ ایران
  • جذب امریه سربازی در سازمان جهاد دانشگاهی خواجه نصیر